دکلمه های زیبا از حسین پناهی
نوشته های دکلمه بسیار تاثیر گذار از زنده یاد حسین پناهی…
اکبرعبدی میگوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟
گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟ گفتم: آره! گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم…
::
::
نیــم ســاعــت پـیــش
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آم
آواز که خواند تازه فهمیدم
پــدرم را بــا او اشتبـــاهــی گــرفتــــه ام !
حسین پناهی…