متن درباره حضرت عباس برای محرم
رنگین اس ام اس
www.ranginsms.ir
مفهوم بلند آفتابى عباس
از گریه کودکان کبابى عباس
از تشنگیت فرات دلخون گردید
والله که آبروى آبى عباس
..........................................................
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا نا کام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر شش ماهه من زنده بود
تا توبودی خیمه ها غارت نشد
بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودی چه ره ها نیلی نبود
دستها آماده سیلی نبود
تا تو بودی دست زینب باز بود…
متن درباره حضرت عباس برای محرم
رنگین اس ام اس
www.ranginsms.ir
مفهوم بلند آفتابى عباس
از گریه کودکان کبابى عباس
از تشنگیت فرات دلخون گردید
والله که آبروى آبى عباس
.................................................
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا نا کام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر شش ماهه من زنده بود
تا توبودی خیمه ها غارت نشد
بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودی چه ره ها نیلی نبود
دستها آماده سیلی نبود
تا تو بودی دست زینب باز بود…
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا که مشکت پاره و بی آب
دشمن بر کینه ات شاداب شد
....................................................
بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده
زراه لطف قدم نه دمی ببالینم
که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده
زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو
دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده
بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان
محبت تو پریروی در دل افتاده
به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل
که مست نرگس چشمت به محفل افتاده
به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان
خبر دهید که آتش به حاصل افتاده
به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس
برای دیدنت این خار حائل افتاده
چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد
دو دست پور علی در مقابل افتاده
...............................................
مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته
و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته
وآب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد
همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته
نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد
وآب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته
غبار و شیههی اسبان کمان و تیغ دغا
نســیـم، زیــر علـم، میخزید آهسـته
سـوار، خـم شد واز اسب، به زیر افتاد
بـــهروی خــــاک بـــلــا آرمــید آهسته
و در میــان هیـاهوی اسـبها، آن مرد
صدای نالهی زهرا (س)، شنید آهسته
و بـــر جنــــازهی او آفــتــاب را دیــــدم
که زیــر بار غمش می خمید ، آهسته
و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند
ســتــون خیمــهی او را کشید آهسته
.....................................................
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
دل من میبرد آبی که از این مشک چکد
کشتی ام غرقه به آبی که زگرداب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است زآداب تهی است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است