loading...
رنگین اس ام اس | اس ام اس برای همه
محصولات فروشگاه سایت

amir hossin بازدید : 105 دوشنبه 29 آبان 1391 نظرات (0)

داستان های آموزنده و جالب

مجموعه ۵ داستان کوتاه جالب و آموزنده

| www.ranginsms.ir |

داستان های آموزنده و جالب

مادر شهید:

زن دیگر پیر شده بود ولی هنوز عادت داشت قبل از غروب ، در خانه را باز کند و نگاهش را به ته کوچه بیندازد. همسایه ها دیگر عادت داشتند ، می دانستند هرچه به پیرزن بگویند پسرش بر نمی گردد باور نمی کند. آن روز پیرزن در خانه را باز کرد ، پسرش را دید، لبخندی زد و با او رفت ؛ فردا صبح همسایه ها جنازه پیرزن را در کوچه ی شهید تشییع کردند…

 

 

داستان های آموزنده و جالب

مجموعه ۵ داستان کوتاه جالب و آموزنده

| www.ranginsms.ir |

داستان های آموزنده و جالب

مادر شهید:

زن دیگر پیر شده بود ولی هنوز عادت داشت قبل از غروب ، در خانه را باز کند و نگاهش را به ته کوچه بیندازد. همسایه ها دیگر عادت داشتند ، می دانستند هرچه به پیرزن بگویند پسرش بر نمی گردد باور نمی کند. آن روز پیرزن در خانه را باز کرد ، پسرش را دید، لبخندی زد و با او رفت ؛ فردا صبح همسایه ها جنازه پیرزن را در کوچه ی شهید تشییع کردند…

http://up.ranginsms.ir/Pictures/aban91/free2.gif

عروسک زشت:

دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟
مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما !
دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود …
مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟ و پیش خودش فکر کرد : حتما اونی که از همه قشنگتره … اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم !
مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!
دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ؛ اونوقت دلش میشکنه …

http://up.ranginsms.ir/Pictures/aban91/free2.gif

معنادار تلاش:

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟” پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد !

http://up.ranginsms.ir/Pictures/aban91/free2.gif

دیدن خدا:

دانشجویی به استادش گفت :
استاد ! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم !
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی ؟ دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم …
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

http://up.ranginsms.ir/Pictures/aban91/free2.gif

آرزوی غم انگیز:

آبجی کوچیکه گفت : زودی یه آرزو کن ، زودی یه آرزو کن
آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد …
آبجی کوچیکه گفت : چپ یا راست ؟ چپ یا راست ؟
آبجی بزرگه گفت : م م م راست…
آبجی کوچیکه گفت : درسته، درسته، آرزوت برآورده میشه ، هورا… بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت !
آبجی بزرگه گفت : تو که از زیر چشم چپ ورداشتی ؟!؟!
آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره … دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت : دیدی ؟ آرزوت میخواد برآورده شه ، دیدی ؟ حالا چی آرزو کردی ؟؟؟
آبجی بزرگه گفت : آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه …
بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست ؛ آبجی کوچیکه ، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !

http://up.ranginsms.ir/Pictures/aban91/free2.gif

 

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
محصولات فروشگاه سایت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 299
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 16
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 298
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 298
  • بازدید ماه : 462
  • بازدید سال : 558
  • بازدید کلی : 125,383